خاتون سلام

ملالی نیست جز سوز سرمای آذرماه که انگار تمامی ندارد

همیشه از بادهای  آذرماه می ترسم انگار برای تاراج رجز می خوانند و سوار اسبان چموش خود می تازند.

صبح ها به عادت دیرین هرچقدر نرم تر به این آسمان پاییز سلام می دهم شب ها بیشتر از درد جراحت به خود می پیچم

این  شب های پاییز هم که تو نیستی

ندیمه پاییز هم حرف حالیش نمی شود من هم تا حدی به اشاره اصرار  بر صبر می کنم.

 

ما نجیب زادگان قفقازیم یاد گرفته ایم با درد کنار بیاییم ،اجداد ما در گذر روزگار گرم و  این سوز آذر را هم دوام بیاوریم .

اما می ترسم .

بی تعارف بانو  ، این روزها جنگجوی ترسویی شده ام  از همه چیز می ترسم  بخصوص از زوزه باد انگار حرامی اند .

بی پرده بگویم  از تو هم می ترسم خاتون

می ترسم تاب زخم های این جنگجوی خسته را نداشته باشی.

از سرنوشت می ترسم  در نامه قبلی برایت نوشتم از مرگ  بیشتر می ترسم

من این همه  به بهانه چشم های تو جنگیدم که فتح الفتوح من بودند  و تو ملکه  هزارساله نبردی بی امان بودی که در چکاچک شمشیرها غنیمتی یافته بودم

اما خاتون

پاشا دیگر آن پسر شوخ شنگ روزهای قدیم نیست که با هربیتی فال بگیرد یا حتی از ریزش شکوفه های بهاری و تو هی بخندی به این خوش باوری من و من جهانی را برای خنده ات بگردانم.

زمان سخت ترین دشمن آدمی است حتی به چشم مردان سپاهم دیگر همان سردار سابق نیستم.

حالا مردی شده ام با زخمی عمیق بر صورت و دستهای زبر شده از ضرب شمشیر که دیگر لطافتی را حس نمی کند.

و من درد می کشم  از آن چه سرنوشت بر سرم آورده است

درد من را به بن خرمایی رسانده است تا رنج زایش را کمتر بدانم از رنج ندانستن به فهم نتوانستن ، و حالا جنگجویی بی سپرم که می دانم  نخواهم توانست

 تو ، دل شاد باش خاتون

پاشای همیشه عاشقت

دو مووان از سونات پاییزی

می دانم ، دیگر نخواهم توانست

ترسم ,هم ,تو ,خاتون ,درد ,های ,می ترسم ,پاییز هم ,نخواهم توانست ,خود می ,به این

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مجله اینترنتی مروارید فروشگاه ادویه جات طراحی سایت آرکا کانون علوم تجربی ماه بارونی تکنوپولی خرید و فروش انواع ضایعات اهن در تهران خرید انواع اکانت فیلترشکن نورد وی پی ان ، وایند اسکرایب و ... حفاظ ایران محمد مهدی کریمی